این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری


با دل آســـــوده سنگ را نگذاری

با لبش ای لعل ناب در چه حسابی


با رخش ای آفتـــاب در چه شمـــاری

از تو یکی قطره آب بحر محیط است


و ز تو یکی ذره ز آفتاب هزاری

دین و دل ای پادشاه صورت و معنی


ما بتو دادیم، اختیار تو داری

هیچ تو از روز بازخواست نترسی


هیچ تو شـــرم از خدا و خلق نداری

دل چو رضی مینهی به درد وداعش


چاره نداری جز آنکه جان بسپاری